تنها آباد

همه جور شعر آهنگ مطلب و...

تنها آباد

همه جور شعر آهنگ مطلب و...

غربت

ماه بالای سر آبادی است.

اهل آبادی در خواب.

روی این مهتابی، خشت غربت را می‌بویم.

باغ همسایه چراغش روشن،

من چراغم خاموش.

ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب.

غوک‌ها می‌خوانند.

مرغ حق هم گاهی.

کوه نزدیک من است: پشت افراها، سنجدها.

و بیابان پیداست.

سنگ‌ها پیدا نیست، گلچه‌ها پیدا نیست.

سایه‌های از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا

پیداست.

نیمه شب باید باشد.

دب اکبر آن است: دو وجب بالاتر از بام
.
آسمان آبی نیست، روز آبی بود.

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم،

طرحی از جاروها، سایه‌هاشان در آب.

یاد من باشد، هر چه پروانه که می‌افتد در آب، زود از

آب درآورم.

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد.

یاد من باشد فردا لب جوی، حوله‌ام را هم با چوبه

بشویم.

یاد من باشد تنها هستم.

ماه بالای سر تنهایی است.

فانوس خیس

روی علف‌ها چکیده ام.

من شبنم خواب آلود یک ستاره‌ام

که روی علفهای تاریکی چکیده‌ام.

جایم اینجا نبود

نجوای نمناک علفها را می‌شنوم.

جایم اینجا نبود.

فانوس

در گهواره خروشان دریا شست و شو می‌کند.

کجا می‌رود این فانوس،

این فانوس دریا پرست پر عطش مست؟

بر سکوی کاشی افق دور

نگاهم با رقص مه آلود پریان می‌چرخد.

زمزمه‌های شب در رگهایم می‌روید.

باران پر خزه مستی

بر دیوار تشنه روحم می‌چکد.

من ستاره چکیده‌ام.

از چشم ناپیدای خطا چکیده‌ام:

شب پر خواهش

و پیکر گرم افق عریان بود.

رگه سپید مرمر سبز چمن زمزمه می‌کرد.

و مهتاب از پلکان نیلی مشرق فرود آمد.

پریان می ر‌قصیدند.

و آبی جامه‌شان با رنگ افق پیوسته بود.

زمزمه‌های شب مستم می کرد.

پنجره رؤیا گشوده بود.

و او چون نسیمی که به دورن وزید.

اکنون روی علف‌ها هستم

و نسیمی از کنارم می‌گذرد.

تپش‌ها خاکستر شده‌اند.

آبی پوشان نمی‌رقصیدند.

فانوس آهسته پائین و بالا می‌رود.

هنگامی که او از پنجره بیرون می‌پرید

چشمانش خوابی را گم کرده بود.

جاده نفس نفس می‌زد

صخره‌ها چه هوسناکش بوییدند!

فانوس پرشتاب!

تا کی می‌لغزی

در پست و بلند جاده کف بر لب پر آهنگ؟

زمزمه‌های شب پژمرد.

رقص پریان پایان یافت.

کاش اینجا نچکیده بودم!

هنگامی که نسیم پیکر او در تیرگی شب کم شد
 
فانوس از کنار ساحل به راه افتاد

کاش اینجا – در بستر پر علف تاریکی – نچکیده
 
بودم
!

فانوس از من می‌گریزد.
 
چگونه برخزیم؟

به استخوان سرد علف‌ها چسبیده‌ام.

و دور از من فانوس

در گهواره خروشان دریا شست و شو می‌کند.

یار دوازدهم

سلام دوستان فردا تیم ملی فوتبال ایران با ژاپن بازی داره
خواهش می کنم دعا کنید که ایران ببرد.حتی اگر فوتبال دوست ندارید
دعا کنید ممنونم.

خواب تلخ

مرغ مهتاب
می‌خواند
.
ابری در اتاقم می‌گرید
.
گل‌های چشم پشیمانی می‌شکفد
.
در تابوت پنجره‌ام پیکر مشرق میرود
.
مغرب جان می‌کند،

می‌میرد.
گیاه نارنجی خورشید

در مرداب اتاقم می‌روید کم کم

بیدارم

نپنداریدم در خواب
سایه شاخه‌ای بشکسته
آهسته خوابم کرد
.
اکنون دارم می شنوم

آهنگ مرغ مهتاب
و گل‌های چشم پشیمانی را پرپر می‌کنم.

تنها آباد


سایه شدم ، و صدا کردم:
کو مرز پریدن‌ها، دیدن‌ها؟ کو اوج «نه من»، دره «او»؟
و ندا آمد: لب بسته بپو.
مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.
و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!
دستم در کوه سحر «او» می‌چید، «او» می چید.
و ندا آمد: و هجومی از خورشید.
از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر،
زیباتر.

و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!
آوازی از ره دور: جنگل‌ها می‌خوانند؟
و ندا آمد: خلوت‌ها می‌آیند.
و شیاری ز هراس.
و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!
«او» آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم:
و ندا آمد: پرها هم.

سال نو مبارک

سلام به همه دوستان
سال ۸۴ را به همه تبریک میگم
امیدوارم هر کجا که هستین شاداب وسلامت باشید.
سال نو و وبلاگ نو امروز ۲/۱/۸۴ راه اندازی شد
البته این وبلاگ در میهن بلاگ نیز هست اما بیشتر اینجا روش کار می کنم
این وبلاگ در بر دارنده شعرهای سهراب و خودم و بعضی وقتها داستان هست.
به هر حا بیشتر شعرهای سهراب رو مینویسم امیدوارم خوشتون ییاد.
راستی منو از نظراتتون بی نصیب نذارید ممنونم.